سلام . من آقا هستم و در نوزده سالگی با دختری که خیلی دوستش داشتم ازدواج کردم . الان ۴۰ سالمه و خیلی سختی کشیدم ولی زندگیمو جمع و جور کردم . خونه و ماشین و شغل و ...
دو فرزند دختر دارم ۱۷ و ۷ ساله . در...

سلام . من آقا هستم و در نوزده سالگی با دختری که خیلی دوستش داشتم ازدواج کردم . الان ۴۰ سالمه و خیلی سختی کشیدم ولی زندگیمو جمع و جور کردم . خونه و ماشین و شغل و ... دو فرزند دختر دارم ۱۷ و ۷ ساله . در مراحل مختلفی هرروز مهر خانومم به من کمتر شد و بیشتر درگیر دوستاش و خانوادش بود . آنقدر این داستانها ادامه پیدا کرد که وقتی با یک دختر دردودل کردم به سرعت و مهارت من رو به سمت خودش کشید . میدونستم که اشتباهه ، ولی مغز داغونم میگفت اینجوری زنت می‌فهمه که نباید باهات اینجوری رفتار کنه و حتی از لو رفتن این رابطه نمی‌ترسیدم تا اینکه لو رفت . ولی اصلا اونجوری که فکر میکردم نشد زنم به شدت پرخاشگر شد و همه چی صدبرابر بدتر شد . الان با دوتا بچه دنبال طلاقه ولی من به شدت دوستش دارم . من باهاش بزرگ شدم از نوزده سالگی تا الان که موهام سفید شده . اصلا فکر اینکه بدون اون و بچه هام زندگی کنم دیوونه ام می‌کنه . اینکه چجوری میخواد بدون من از پس زندگیش بربیاد ، اینکه دخترام که انقد به من و همچنین مادرشون وابسته ان تکلیفشون چی میشه دیوونه ام می‌کنه . نمی‌دونم واقعا باید چیکار کنم

1 سال پیش
0 پاسخ 0 نظر 106 بازدید
نوشتن نظر ثبت سوال
سوالات مشابه
loading...