با عرض سلام و خسته نباشید خدمت شما
ببخشید من از تاریخ نامزدیم که بع صورت عقد رسمی بوده تا الان حدود ۹ سال هستش که ازدواج کردم که این ازدواج فامیلی هستش.اما من پسر رو تا قبل از جاری شدن صیغه محرمیت ندی...

با عرض سلام و خسته نباشید خدمت شما ببخشید من از تاریخ نامزدیم که بع صورت عقد رسمی بوده تا الان حدود ۹ سال هستش که ازدواج کردم که این ازدواج فامیلی هستش.اما من پسر رو تا قبل از جاری شدن صیغه محرمیت ندیده بودم چون رفت و آمد چندانی نداشتیم به این صورت که خواهر و پدر ایشون به خواستگاری من اومدن بدون حضور پسرشون و پدر من در رودربایستی روابط فامیلی قبول کردن و جلسه بعد صیغه جاری شد و من این آقا رو برای بار اول دیدم...از همون جلسات اول که خواستگاری توسط خواهرشون انجام گرفت و بعد از صیغه که اجازه خواستم تا با ایشون صحبت کنم و خواهرشون به یه بهانه وارد اتاق شدن و جای برادرشون سوالات منو جواب میدادن متوجه شدم این آقا وابستگی شدیدی به خواهر بزرگشون دارن و اصلا طوریه که شخصیت وابسته دارن و به طور مستقل اراده ندارن و بدون خواهرشون شخصیتشون کامل نیست...بعد از اون هم چند نفر دیده بودن که وقتی من به این آقا پیامک می‌فرستم اول خواهرشون و برادر مجردشون میخونن بعد خودش.چندین بار اعتراض کردم که جواب خاصی ندادن.در طول یک و نیم سال دوران نامزدی نه به من زنگ میزدن و نه پیامک میفرستادن خب نمیشد که همیشه من پیش قدم باشم وقتی هم که من پیش قدم میشدم با دستور و نظرات خواهرشون جواب منو میدادن چون پدر و مادرشون خیلی مسن بودن ایشون وابستگی شدیدی به خواهرشون پیدا کرده بودن...ما از نظر مالی و فرهنگی هم اختلاف طبقاتی شدیدی داشتیم ایشون از یه خانواده فقیر و کشاورز و پرجمعیت بودن اما من برخلاف ایشون شهری و در ناز و نعمت بزرگ شده بودم همین امر موجب شد تا خواهرشون برادرش رو ترغیب کنه که خودتو دست کم نگیر دایم بهش سرکوفت بزن تا فکر نکنه خانمت که از تو سر تره...ولی من اینطور تربیت نشدم که چنین فکرو خیالی کنم.خلاصه خیلی منو اذیت کردن و چیزی که موجب تعجب من میشد این بود که چطور میشه پسری که تازه ازدواج کرده سرد باشه و اصلا محبت نداشته باشه...پدرم حمایتش کرد براساس کار اداری پیدا کرد...مسکن تهیه کرد حمایت مالی انجام داد تا ادامه تحصیل بده در مقطع دکتری...من دوران نامزدی چند بار با این آقا صحبت کردم که اجازه دخالت دیگران رو نده و خودش برای زندگی خودش تصمیم بگیره ولی گفتن که هرگز این کار رو نمیکنن و خواهرشون رو دوست دارن...چقدر گفتم دوست داشتن بجا و تعادل برقرار کردن به جا باز گارد گرفتن...حتی تصمیم به جدایی گرفتم اما پدرم به خاطر عمه ام مخالفت کرد و گفت که برای خواهرم بد میشه و اذیتش میکنن.من به اکراه عروسی کردم که بماند هزینه عروسی رو هم بر عهده ما گذاشتن...روز قبل از عروسی داماد به من زنگ زد که من با خواهران میرم واسشون لباس بخریم منم با شوهر خواهرم دنبال آتلیه و لباس عروس و ...بودیم.بعد از عروسی هم این آقا برخلاف تازه دامادهای دیگه کاملا سرد بود از سرکار که برمیگشت بی تفاوت جلوی تلویزیون بود و بعدش می‌خوابید .یا دایم نیش و کنایه میزد.به تحریک برادر بزرگ‌ترش مانع ادامه تحصیل من میشد و هر روز دعوا...هیچ وقت هم خرجی درست و حسابی نمی‌داد...درخواست پول مساوی بود با یه مشاجره دیگه...با خانواده من بد رفتاری میکرد اونا هم بخاطر من تحمل میکردن من خواستم طلاق بگیرم باز مانع شدن.تا اینکه من باردارشدم سر زایمان خواهرش نذاشت بیاد و من با مادرم رفتم و اجازه عمل رو ناچارا به خاطر وضعیتم مادرم امضا کرد بچه زردی گرفت نیومد بچه مریض شد نیومد هزینه میوه و شیرینی پذیرایی از مهمونا هم بر عهده ما شد...حتی یکی از فامیلامون که خونه خواهرش رفته بود زنگ زد گفت اونجا داشتن مسخره ت میکردن شوهرت هم اونجا بود ...بعد اینکه برگشتم خونه اذیتم میکرد با وجود بچه کوچیک و شرایط جسمی میگفت مرد که در یخچال رو باز نمیکنه زود باش پاشو برا من شام بپز و...تابستون رفتیم با هزینه پدرم مسافرت خواهرش هی زنگ میزد باید برگردی اینم میخواست برگرده که مامانم گفت من نمیتونم بچه تون رو نگهدارم مجبور شد بمونه اما کلی سرکوفت و منت . من این بار تصمیم جدی گرفتم برای طلاق سه ماه موندم خونه بابام نه زنگ زد و نه پیامک فرستاد بعد از سه ماه عمه ام و شوهرش که مادر شوهر و پدر شوهرم میشن اومدن دنبالم پسرشون هی گفت معذرت می‌خوام متحول شم بابام با زور منو فرستاد رفتم تو خونه برگشت بهم گفت چون خواهرم گفت عید قربان هستش برو دنبالش منم اومدم وگرنه نمی‌خواستم بیام .ناخواسته فرزند دوم رو هم باردارشدم وبه دنیا اومد ...ما تو روستای همسرم یه خونه ساختیم این هفت برادر هر کدوم پدرشون یه قطعه زمین پدرشون بهشون داده تا خونه بسازن بماند که نصف هزینه ساخت رو باز پدرم داد.یک و نیم سال مادرشوهرش مریض بود کلید خونه من رو همسرم در اختیار اونا گذاشته بود دایم رفت و آمد داشتن بعدش که مادر شوهرم فوت کرد تمام مراسم روتو خونه من گرفتن.بعد از مراسم در ظاهر کلید منو تحویل دادن اما هر سری که رفتم دیدم یکی بی اجازه وارد خونه م شده.حتی از ظروف من هم بی اج

4 سال پیش
0 پاسخ 2 نظر 2065 بازدید
نوشتن نظر ثبت سوال



ناشناس
ناشناس



سلام و عرض ادب.
شما سوال خود را مطرح نکرده اید اما ظاهرا قصد طلاق دارید اما قبل از مشاوره حقوقی عرض کنم شما حتی اگر قصد جدایی ندارید به نظر بنده شوهرتان را از طریق قانون تحت فشار قرار دهید تا از این کار دست بردارد.به همین جهت پیشنهاد میشود.
اول{{از طریق اداره ثبت و اسناد مهریه خود را به اجرا بگذارید تا تمام اموال و حسابهایش توقیف شود در صورتی که اموالی نداشت از طریق دادگاه خانواده مراجعه کنید و آنقدر ادامه بدهید تا زوج را به دادگاه بکشانید و در این صورت میتوانید حق طلاق یا هر نوع تعهدی را از زوج بگیرید سعی شود تعهد محضری یا در محضر قاضی باشد ولی اگر قصد جدایی دارید نیازی به تعهد نیست مهریه خود را دریافت نماید و با فرزندان خود به منزل پدر مراجعه کنید و تمکین عام و خاص از زوج نکنید و هیچ کس هم نمیتواند از نظر قانون شما را اجبار به تمکین کند و فرزندان شما هم تا سن 7سالگی نزد شما خواهد بود}
دوم{{دادخواست طلاق از طریق دفتر خدمات قظائیه ثبت نماید}} حتی اگر این کار را هم نکنید با اجرا گذاشتن مهریه و تمکین عام و خاص نکردن شما و تنها گذاشتن زوج خود ایشان بعد از مدتی یا به طلاق توافقی روی میاورد یا خود خسته میشود طلاق یک طرفه میگیرد ولی در هردو صورت سعی کنید مهریه را به هیچ عنوان از دست ندهید حتی در طلاق توافقی سعی شود اکثر مهریه بماند.به هر حال سوالی هست در خدمتیم

1399-03-15 07:17:46

پاسخ به نظر




ناشناس
ناشناس



سلام مجدد.
در ادامه عرض شود که فرزندان تا 7سالگی نزد مادر میمانند و دختر از 7تا 9 سالگی نزد پدر و از 9 سالگی به بعد دختر خود انتخاب میکند نزد کدام از والدین زندگی کند و پسر از 7 تا 15 سالگی نزد پدر و از 15 سالگی به بعد خود تصمیم میگیرد که با کدام از والدین زندگی کند

1399-03-15 07:39:10

پاسخ به نظر

سوالات مشابه
loading...